نامه عمر ملعون به معاویه لعنه الله علیه

حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود

خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود

ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه

گردنت را میشکست انجا اگر عباس بود


اللهم العن الجبت و الطاغوت

 




یا امیر !

آن هنگام که به  پشت در خانه علی رسیدیم 

او ؛ همسرش فاطمه را برای محاجه به پشت در فرستاد

به فاطمه گفتم من این خانه را به آتش می کشم

سپس فاطمه به پشت در آمد و دو دستش

را به در گرفت تا مرا از گشودن آن باز دارد .

من او را دور نمودم و کار بر من مشکل شد

 سپس با تازیانه بر دستهای او زدم که دردش آمد و صدای ناله و گریه اش را شنیدم

ناله اش آنچنان جان سوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آنجا برگردم

 ولی به یاد کینه های علی و حرص او در ریختن خون بزرگان عرب و

نیز به یاد نیرنگ محمد و سحر او افتادم

اینجا بود که با پای خودم لگدی به در زدم

در حالی که او خودش را به در چسبانده بود که باز نشود

 و صدای ناله اش را شنیدم که گمان کردم این ناله مدینه را زیر و رو نمود

در آن حال فاطمه می گفت:

ای پدر جان ای رسول خدا با حبیبه و دختر تو چنین رفتار می شود

 آه ای فضه بیا و مرا دریاب که به خدا قسم فرزندم کشته شد

متوجه شدم که فاطمه بر اثر درد زایمان به دیوار تکیه داده است .

 در خانه رافشار دادم و آن را باز کردم .

 وقتی که وارد خانه شدم فاطمه با همان حال رو به روی من ایستاد

(‌ تا مانع از رفتن من به داخل خانه شود )

ولی از شدت خشم پرده ای در برابر چشمانم افتاده بود

پس چنان از روی رو پوش بر صورت فاطمه زدم

که گوشواره اش کنده شد و خودش بر زمین افتاد



بعدآ نوشت  :  خدمت دوستاني که دنبال سند مي گردن بايد عرض کنم که اين نامه طولاني رو علامه مجلسي در بحارالانوار - مجلد 30 ذکر کرده.

با سند مذکور ار ابوحسين محمد بن هارون موسي التعکبري از پدرش از ابو علي محمدبن همام از جعفر بن محمد بن مالک الفزازي از عبد الحمن بن سنان صيرفي از جعفر بن علي حوار از حسن بن مسکان از مفضل بن جعفي از جابر جعفي از سعيد بن مسيب



 

ایام شهادت مادر پهلو شکسته تسلیت


فاطمیه قصه گوی رنجها است         بهترین تفسیر سوز مرتضی است


فاطمیه جنگ اشعار علی است         شرح حال چشم خونبار علی است

فاطمیه  شعر داغ  لاله   است             قصه  زهرای  هجده ساله است

فاطمیه  آتش  افروز دل است           احتجاجش یک کتاب کامل است

فاطمیه سینه چاک درد ها است         شاهد  نامردی   نامرد   هاست

فاطمیه     مهر زد  تاریخ  را           در دل  آتش  گدازد  میخ   را

فاطمیه سوخت درب خانه ای            شمع  را  کشتند با  پروانه   ای

فاطمیه  سوز دل  را ساز کرد           دفتر داغ  علی  را   باز   کرد

فاطمیه شرح  دیوارودر است             در مقام صبر زینب پرور است

فاطمیه   ناله  زهرا  می زند              داد   مظلومی   مولا   می رند

فاطمیه   آتشی   افرو ختند                خیمه های  کربلا را  سوختند

فاطمیه   فاطمه اعجاز کرد                انقلاب  کربلا  را ساز  کرد

فاطمیه ماه گل افشردن است               فتح باب تازیانه  خوردن است

فاطمیه   قفل غم را  شد کلید              چونکه دارد هم شهیده هم شهید

فاطمیه  صوزتش  نیلی  شود              تا  رفیه  شاهد   سیلی  شود



ربیع الاول مبارک

فرا رسیدن ماه ربیع الاول

ماه به درک واصل شدن قاتل حضرت فاطمه زهرا (س) مبارک


مشکی از تن به درآرید ربیع آمده است

خم ابرو بگشایید ربیع آمده است

مژده ای ختم رسل داد که: آید به بهشت

هر که بر من خبر آرد که ربیع آمده است





ماه ربیع الاول سومین ماه از ماههای قمری و از ماه های فرخنده برای شیعیان است.

حادثه مهم و تاریخی :

1) لیله المبیت،

2)هجرت حضرت محمد صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه،

3) ولادت خجسته رسول الله صلوات الله علیه

4)  امام جعفر صادق علیه السلام،

5) ازدواج خجسته پیامبر(ص)با حضرت خدیجه علیها السلام

6) آغاز امامت امام مهدی (عج)،

7) عیدالزهرا و به درک رفتن عمر

8) هلاکت یزید بن معاویه از جمله حوادث فرخنده این ماه است.

التماس دعا



پ . ن :امروز به طور اتفاقی به یه وبلاگ برخورد کردم که با غم و اندوه خنده داری نوشته بود:

ایام شهادت حضرت عمر (رضی) ان ستاره تابناک اسلام تسلیت.

دستشون درد نکنه که اسباب خنده ی ما شیعیان و لعن و نفرین برای این

ستاره تابناک رو فراهم میکنن.

بعد از دو ماه عزاداری جوک قشنگی بود

خدا عذابشو زیاد کنه.

. ن :

بر قاتل حضرت زهرا لعنت...

 

کدامین شب از آن شب تیره تر بود


که زهرا حایل دیوار و در بود

شبی کاندر هجوم تیغ بیداد


سرت را سینه زهرا سپر بود

زمان بر سینه خود سنگ می کوفت


زمین از داغ زهرا شعله ور بود

عطش نوشان کوفی آتشین اند


که حتی کوثر آنجا بی اثر بود

شراب کوفیان خون حسین است


شراب فاطمه خون جگر بود
 
تو می دیدی ولی لب بسته بودی


که آیین محمد (ص) در خطر بود
 
ندانستم که در چشم حقیقت


کدامین مصلحت مد نظر بود
 
گلویت استخوانی آتشین داشت


که فریادت فقط در چشم تر بود

چرا ابلیس را رسوا نکردی؟


عقاب تیغ تو بی بال و پر بود؟

فدای تیغ عریان تو گردم


کسی آیا ز تو مظلوم تر بود؟

 

 

 

حسن تب دارد و در خواب گوید

مزن سیلی ستمگر درد دارد  

               الهی بشکنه دست مغیره               

میون کوچه ها بی مادرم کرد

 

 

 


 

بعدآ نوشت:

براي يه مدت اقاسي رو از رو وبلاگ برداشتم و دعاي معراج

 رو گذاشتم تنوع شه

لطفآ نظرتونو بگيد

ممنون

ایکاش شهادت فاطمه زهرا افسانه بود

 

ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا تسلیت باد

 


هنگامي که خواستند علي عليه‏السلام را به مسجد ببرند

با مقاومت فاطمه عليهاالسلام

 روبرو شدند و فاطمه عليهاالسلام براي جلوگيري از بردن همسر گرامي‏اش

 صدمه‏هاي روحي و جسمي فراواني ديد که بيان همه

آنها از توان زبان و قلم خارج است؛

فقط به گوشه‏اي از آن در يک نقل تاريخي اشاره مي‏کنيم؛

وگرنه در اين موضوع، نقل هاي تاريخي فراوان است.

خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر ملعون

به معاويه ملعون آمده است.

در بخشي از آنچنين مي‏نويسد:

«... وقتي درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم)

ولي فاطمه درب خانه

 راحجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد.

 با تازيانه آن چنان بر بازوي او زدم

 که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوي او ماند؛ آن گاه صداي ناله او بلند شد؛

چنان که نزديک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛

ولي به ياد کشته‏هاي بدر و اُحد که به دست علي کشته شده بودند...

 افتادم،

 آتش غضبم افروخته‏تر شد و چنان لگدي بر درب زدم که از صدمه آن جنين او

 (به نام محسن) سقط شد." فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً...

 فَقالَتْ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ الله‏ِ هکَذا کانَ يُفْعَلَبِحَبيبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... ؛

در اين هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فرياد زد: اي پدر بزرگوار! اي رسول خدا!

اين چنين با عزيز دلت و دخترت رفتار کردند." سپس فرياد کشيد:

 فضه به فريادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به ديوار تکيه داد و 

 من اورا به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال مي‏خواست

مانع (بردن علي) شود، من از روي روسري چنان سيلي به صورت او زدم

که گوشواره از گوشش به زمين افتاد...»

آن چه بيان شد و قلم با صد شرمساري آن را بر صفحه کاغذ آورد،

تنها گوشه‏هايي از ستم هايي است که بر آن بانوي دو جهان رفته است

و تنها گوشه ی اندکی از جنایان عمر لعنه الله علیه است

 

 

لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا

 

 

 

در شهادت فاطمه زهرا عليهاسلام اختلافات زيادي

در روايات به چشم مي خورد.


در بعضي از روايات چنين به نظر مي آيد که در حين شهادت،

 اميرالمومنين علي عليه السلام در مسجد بوده است و او را

 بعد از شهادت همسرش خبر کرده اند.

 ولي از بعضي از روايات برمي آيد که اميرالمومنين بر بالين

 سر زهرا عليهاسلام حاضر بوده است. 

روايتي که مي گويد اميرالمومنين در لحظه جان دادن زهرا عليهاسلام

در خانه حاضر نبوده، اين است:

اسماء بنت عميس مي گويد:

 
وقتي شهادت بانوي دو عالم فاطمه زهرا (عليهاسلام) نزديک شد،

 فرمود:« اي اسماء، جبرئيل در رحلت پدرم مقداري کافور از بهشت آورد و

 پدرم آن را سه قسمت نمود. ثلثي براي خودش،

ثلثي براي علي عليه السلام و

 ثلثي براي من. اين کافور را بياور و کنار بستر من بگذار.»من کافور را آوردم.

 
سپس در حالي که خوابيده بود، روي خود را انداخت و فرمود:

« وقت نماز، مرا صدا بزن. اگر جواب دادم که هيچ، و الا بدان که من به

سوي پدرم شتافته ام.»

بعد از لحظاتي، فاطمه عليهاسلام را صدا زدم ولي او جوابي نداد.

گفتم:« اي دختر محمد مصطفي صلي الله عليه و آله وسلم!

اي دختر آن کسي که به

 خداوندش تا قاب قوسين نزديک شد.» اما جوابي نشنيدم.


روپوش از صورت مبارک فاطمه کنار زدم و ديدم جان

به جان آفرين تسليم کرده است.

 خود را روي بدن مبارکش انداختم و آن صورت نيلي را بوييدم و گفتم سلام

مرا به پدرت برسان.


در اين هنگام دو فرزند آن بانو، حسن و حسين، که در

حدود 6 و 7 سال داشتند،

 از راه رسيدند و پرسيدند:« چرا مادر ما در اين ساعت خوابيده؟»

 
گفتم:« اي يتيمان فاطمه، مادرتان نخوابيده بلکه دنيا را وداع کرده است.»


امام حسن و امام حسين خود را روي بدن مطهر مادر انداختند

 و او را بوسيدند.

 امام حسن گفت:« مادر جان، من حسنم، با من حرف بزن

قبل از آن که روح از بدن من بيرون رود.»

 
امام حسين گفت:« مادر جان، من پسرت حسينم، با من سخن بگو قبل

از آن که قلبم از حرکت بايستد و بميرم.»

 
يتيمان گريه و ناله سر داده بودند.

 
گفتم:« اي دو ريحانه رسول خدا، برويد و پدرتان اميرالمومنين را خبر کنيد.»


آنها با گريه و ناله خارج شدند و به طرف مسجد رفتند. خبر شهادت مادر را

به اميرالمؤمنين رساندند. اميرالمؤمنين شتابان به سوي خانه آمد و

 در راه با صورت به زمين خورد و زمزمه کرد که:

« اي دختر رسول خدا، تا تو بودي من دل خود را

 به تو تسلي مي دادم. حالا ديگر اين دل غمزده ام

 را به چه کسي تسليت دهم.»


اميرالمومنين داخل خانه شد ولي با يک دنيا حسرت با

 جسد بي روح فاطمه روبرو گرديد

 و اين شعر را سرود:« هر دو دوست بالاخره يک روز از هم جدا مي شوند

و طعم فراق را خواهند چشيد. اينکه من فاطمه را بعد از

 احمد صلي الله عليه و آله و سلم از دست دادم و

بين ما فراق و جدايي حاصل شد،

دليل است بر اينکه هيچگاه دوستي‌ها و نزديکي ها پايدار نيست و

اين چرخ گردون بين آنها تفرقه مي افکند.»

اما روايتي که مي گويد اميرالمومنين در لحظه شهادت

فاطمه عليهاسلام حاضر بوده است

 اين است:

 
امام علي عليه السلام مي فرمايد: فاطمه عليهاسلام

لحظاتي قبل از شهادت

 گفت:« اي پسر عمو، جبرئيل نزد من آمد و بر من سلام کرد و خبر داد که

 من همين امروز به رفيع اعلي ملحق خواهم شد و سپس رفت.»


لحظاتي گذشت. ما که دور آن بانو نشسته بوديم شنيديم که فاطمه گفت:

« و عليکم السلام» بعد فرمود:

« اي علي جان، به خدا قسم اين ميکائيل* است

که مرا مانند جبرئيل بشارت به بهشت مي دهد.»


ناگهان ديديم فاطمه عليهاسلام چشمان خود را تا آنجا که

 مي‌توانست باز کرد و گفت «و عليکم السلام» و سپس گفت:

« علي جان، به خدا قسم قابض الارواح آمد.

 اين عزرائيل است که بال هاي خود را از شرق و غرب عالم گسترده.»

بعد فرمود:« سلام بر تو اي گيرنده روح ها!

 عجله کن و جان مرا بگير! اما به آرامي.

با من مدارا کن.»


در اين هنگام فاطمه عليهاسلام چشمان بي رمق خود را بست.

 و پس از آن ديگر جسدي بي‌روح بود، تو گويي اصلا هيچ‌گاه زنده نبوده است.

علت نهايي وفات فاطمه عليهاسلام دو گونه بيان شده.

امام صادق عليه السلام فرمود:

« علت وفات فاطمه (عليهاسلام) همان ضربه هايي

بود که قنفذ ملعون، غلام عمر، به او زد و

 آن ضربه با غلاف شمشير و به امر عمر بود.

 
و در روايتي ديگر چنين آمده: علت وفات فاطمه عليهاسلام آن بود

 که وقتي عمر با سيصد نفر بر خانه او هجوم برد،

فاطمه عليهاسلام پشت در بود.

 عمر با پاي خود ضربه اي به در نيم‌سوخته زد و فاطمه افتاد.

 سپس محسن، جنيني که در شکم داشت، سقط شد.